باهیا

باهیا

سلام.
به باهیا خوش آمدید.
اگر رایحه را در دنیای واقعی می‌شناسید و او از حضور شما در باهیا بی‌اطلاع است، منت بر سر رایحه گذارید و به حضور در باهیا خاتمه دهید!
ممنونم.

جمعه, ۱۹ آذر ۱۴۰۰، ۰۱:۴۰ ب.ظ

lumos maxima

دیروز صبح وقتی از خونه زدم بیرون، می‌دونستم که بعد از غروب و توی تاریکی قراره برگردم و می‌دونستم که احتمالا پیاده برمی‌گردم و می‌دونستم که یه تیکه از راه خیلی خلوته.

وقتی موقع برگشت داشتم نزدیک می‌شدم به قسمت تاریک راه، یه بخشی از مغزم گفت: «چرا این‌جا انقد تاریکههههه؟» و بخش دیگه‌ای جواب داد: «وا! مگه دفعه اولته؟ ترس از تاریکی نداشتیم ما تا حالا!!!» اما امااا اون بخش اول با سرعت عجیبی شروع کرد به رو کردن سناریوهای مختلف دزدی و خفت‌گیری! که آره الان یه موتور از سمت چپ میاد، یا یکی از بین بوته‌های باغچه می‌پره بیرون یا... این‌جا بود که به طور ناخودآگاه پاهام دوید! :||||

خلاصه که دیشب برای اولین بار از ترس تاریکی دویدم...

۰۰/۰۹/۱۹
رایحه :)

نظرات  (۱)

۲۳ آذر ۰۰ ، ۱۹:۴۶ دچارِ فیش‌نگار

سلام :)

پاسخ:
سلام. :)

اگر آشنا هستیم، به جا نیاوردم متاسفانه. اگر هم نه که خوش آمدید. :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی