جمعه, ۱۹ آذر ۱۴۰۰، ۰۱:۴۰ ب.ظ
lumos maxima
دیروز صبح وقتی از خونه زدم بیرون، میدونستم که بعد از غروب و توی تاریکی قراره برگردم و میدونستم که احتمالا پیاده برمیگردم و میدونستم که یه تیکه از راه خیلی خلوته.
وقتی موقع برگشت داشتم نزدیک میشدم به قسمت تاریک راه، یه بخشی از مغزم گفت: «چرا اینجا انقد تاریکههههه؟» و بخش دیگهای جواب داد: «وا! مگه دفعه اولته؟ ترس از تاریکی نداشتیم ما تا حالا!!!» اما امااا اون بخش اول با سرعت عجیبی شروع کرد به رو کردن سناریوهای مختلف دزدی و خفتگیری! که آره الان یه موتور از سمت چپ میاد، یا یکی از بین بوتههای باغچه میپره بیرون یا... اینجا بود که به طور ناخودآگاه پاهام دوید! :||||
خلاصه که دیشب برای اولین بار از ترس تاریکی دویدم...
۰۰/۰۹/۱۹
سلام :)