باهیا

باهیا

سلام.
به باهیا خوش آمدید.
اگر رایحه را در دنیای واقعی می‌شناسید و او از حضور شما در باهیا بی‌اطلاع است، منت بر سر رایحه گذارید و به حضور در باهیا خاتمه دهید!
ممنونم.

۱ مطلب در مهر ۱۴۰۰ ثبت شده است

سه شنبه, ۲۷ مهر ۱۴۰۰، ۱۲:۵۴ ق.ظ

دو دلیل زندگی

دبستان که بودم یه بار با هم‌کلاسی‌هام صحبت سن مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌هامون شد. نوبت من که رسید سن پدربزرگ پدری‌م رو که گفتم همه کلی تعجب کردن که وای و ووی و چه‌قدر سن‌شون زیاده.

توی بزرگ‌سالی هر بار به اون روز فکر کردم به نظرم اومده که سن پدربزرگ‌م خیلی طبیعی بود چون بابام آخرین فرزند خانواده و من دومین فرزند هستم. با این اوصاف سن ۷۷ - ۷۶ زمانی که من دبستانی بودم، عجیب نیست.

اما داستان اینه که عکس‌العمل هم‌کلاسی‌هام یک‌هو بند دل‌م رو پاره کرد و تا آخر اون روز قلب‌م توی مشت‌م بود که نکنه به خاطر تعجب‌شون و حرف‌هایی که زدن پدربزرگ‌م چشم بخوره و چیزی‌ش بشه...

آروم نشدم تا وقتی که رفتم خونه و با چشم‌های خودم پدربزرگ‌م رو سر پا دیدم.

۱ نظر ۲۷ مهر ۰۰ ، ۰۰:۵۴
رایحه :)