دوشنبه, ۱ اسفند ۱۴۰۱، ۰۱:۰۵ ق.ظ
۲۹ بهمن، مبعث ۱۴۰۱
روی صحبتم با شماست، مادرجون قشنگم!
شش سال پیش که شما صبح روز مبعث پیامبرمون(صلیاللهعلیهوآله) تنهامون گذاشتین و عید اون سال برامون شد عزا، هیچ فکر نمیکردم که مثل دیروزی و دقیقا روز سالگرد رها شدن شما، خانوادهی یارم بیان بازدید خونهی تازهچیدهشدهمون...
همون یاری که نشد شما باشین و ببینینش.
مادرجون نمیدونم از اونجا در چه حد در مورد ما اطلاعات دارین ولی رایحهای که توی ۱۶-۱۷ سالگی هی بهش میگفتین داری شبیه عروسها میشی، توی ۲۳ سالگی عروس شد و برای همیشه حسرت ذوق نگاه شما توی روز عروسیش به دلش موند...
مادر جون قشنگم! دلم خیلی براتون تنگ شده. دلم خیلی میخواد یه بار دیگه بغلتون کنم. دلم رفته برای شنیدن صدای خندهتون.
غرق خوشی و آرامش باشین الهی، و دعاگوی نوهی یکی مونده به آخر و یارش.
۰۱/۱۲/۰۱