چهارشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۹، ۰۸:۵۸ ب.ظ
اشکهای فراوان
ما الان باید در حال پیادهروی از درِ امامزاده علیاکبر چیذر به سمت ماشین میبودیم و در عین حال با صداهای گرفته چک و چونه میزدیم که کجا بریم بشینیم شام بخوریم. وقتی هم که شش یا حتی هفت نفره سوار یه ماشین شدیم، به لطف راننده سکتهها رو یکی پس از دیگری رد میکردیم و بعد از کلی مسخرهبازی میچپیدیم توی یه رستوران که هیچکدوم از گزینههامون نبود!
خدایا کاش دیگه بس باشه...
۹۹/۱۲/۲۷