باهیا

باهیا

سلام.
به باهیا خوش آمدید.
اگر رایحه را در دنیای واقعی می‌شناسید و او از حضور شما در باهیا بی‌اطلاع است، منت بر سر رایحه گذارید و به حضور در باهیا خاتمه دهید!
ممنونم.

چهارشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۹، ۱۲:۴۷ ق.ظ

داستان‌های ما و تحصیل مجازی

به نظرم یک موضوع مهم در طراحی هر چیزی اینه که شما بلد باشی خودت رو بذاری جای کاربر! از دید کاربر به داستان نگاه کنی و تا سر حد مرگ سعی کنی دغدغه‌هاش رو بفهمی!

حالا چی شده؟

داستان از این قراره که بابا! حتا اگر ساعت دوازده نیمه شب فردا حساب می‌شه، شما نباید سایت رو طوری طراحی کنی که ددلاین تمرین رو فردا نشون بده، چون در واقع کاربر فقط تا آخر امروز وقت داره!!

۰ نظر ۲۷ اسفند ۹۹ ، ۰۰:۴۷
رایحه :)
پنجشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۹، ۰۷:۴۰ ب.ظ

نمی‌دونی؟ بیا تا بگم‌ت!

آقای حافظ می‌فرمایند که:

مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم

تو را می‌بینم و میل‌م زیادت می‌شود هر دم

و آقای ناظری این‌چنین آواز سر می‌دهند:

و خب واقعا به نوبه‌ی خودم تشکر می‌کنم از خدا بابت ذوق شاعرانه‌ی آقای حافظ و صدای آقای ناظری. :)

۱ نظر ۲۱ اسفند ۹۹ ، ۱۹:۴۰
رایحه :)
چهارشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۹، ۰۴:۱۰ ب.ظ

سفیدک من!

امروز باهیا یک‌ماهه شد.

۰ نظر ۲۰ اسفند ۹۹ ، ۱۶:۱۰
رایحه :)
سه شنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۹، ۰۹:۲۲ ب.ظ

در زمان و مکان صحیح، بشین!

توی این دنیا و قوانینی که خودمون براش گذاشتیم، یه سری کارها تعریف می‌شن که اگه به موقع انجام‌شون ندی یا در موردشون تصمیم نگیری یا تصمیم اشتباه بگیری، باختی! بد هم باختی!

در واقع به نظرم «ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه‌ست» در این مواقع با کشک برابری می‌کنه.

این کارها می‌تونه برای هر شخصی بسته به سبک زندگی‌ای که برای خودش انتخاب می‌کنه متفاوت باشه...

برای من تا همین چند وقت پیش کنکور کارشناسی و انتخاب‌رشته‌ی بعدش، با توجه به روحیاتی که از خودم می‌شناختم، یکی از همین کارها بود. آخرهای سال پیش‌دانشگاهی دل‌م می‌خواست فقط برای چند ثانیه پرت بشم به یک سال جلوتر تا بفهمم آخر و عاقبت اون همه جون‌کندن چیه؟

حالا هم چند ماهه که دل‌م می‌خواد فقط برای چند دقیقه پرت بشم به نمی‌دونم چند سال جلوتر تا بتونم رایحه‌ی سروسامون‌گرفته رو ببینم! که ببینم کاری که توش موندگار شده چیه؟ ارشد رو شروع کرده یا نه؟ اگر شروع کرده مهندسی رو ادامه داده یا زده تو کار انسانی؟ تو باهیای سفیدرنگ‌ش کسی کنارش هست؟ اگر هست کیه؟ اگر هست دل‌ش چند تا گره خورده به دل رایحه؟ اگر گره خورده چه‌قدر کوره گره‌هاش؟

خلاصه‌ش این که خدایا! کاش بعضی وقت‌ها خودت تو گوش‌مون بگی چی رو کی باید انتخاب کنیم...

داستان عکس هم اینه که ننو مثال بارز لزوم تصمیم‌گیری در زمان و مکان درسته! این‌طور که اگر شما یه کم دیر و زود یا یه کم عقب و جلو بشینی، به جای فرود مناسب روی پارچه‌ی ننو، سقوط فجاعت‌باری از اون سمت ننو خواهی داشت. :دی

و دیگر این که دیشب اولین تجربه‌ی ننوسواری این‌جانب بود و جدا که کیف داد.

و نکته‌ی آخر این که خدا به همه‌مون ننوی بهشتی بده! :))

۱ نظر ۱۹ اسفند ۹۹ ، ۲۱:۲۲
رایحه :)
دوشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۹، ۰۴:۰۵ ب.ظ

ترم۸|ریضمو|عباس‌زاده

به عنوان اولین پست مربوط به تحصیل که باهیا به خودش می‌بینه می‌خوام بگم که درس داشتن با سال پایینی‌ها خیلی سخته! -_-

۱ نظر ۱۸ اسفند ۹۹ ، ۱۶:۰۵
رایحه :)
دوشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۹، ۱۲:۳۶ ب.ظ

بیان، برو تو اتاق و به کارهای بدت فکر کن!

در همین ابتدای امر می‌خوام گلگی‌م نسبت به کد قالب‌های بیان رو ابراز کنم!

بابا جان این چه وضعیه واقعا؟ چرا رابط کاربری شما باید این قدر ضعیف عمل کنه؟! یا مثلا چرا باید در یک قالب تاریخ و زمان انتشار مطلب در دو جا نمایش داده بشه و نشه این داستان رو تغییر داد؟!

بعد از کلی سعی و تلاش آخرش هم کد مربوط به نوار پایین صفحه یافت نشد و پروژه‌ی شخصی‌سازی قالب با شکست رو به رو شد. :|

پوففف...

۰ نظر ۱۸ اسفند ۹۹ ، ۱۲:۳۶
رایحه :)
يكشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۹، ۰۱:۱۷ ق.ظ

بسم الله

بر خلاف وبلاگ قبلی که در ابتدا به خواست من درست نشد و اسم و رسم‌ش هم کاملا از ذهن من نبود، باهیا رو به خواست خودم ساختم و برای اسم و رسم‌ش خیلی فکر کردم. در نتیجه باهیا در قلب من جای دارد!

۱ نظر ۲۶ بهمن ۹۹ ، ۰۱:۱۷
رایحه :)